نمایش دلبسته غریبانه در هیاهوی روایتهای مناسبتی همچنان یکهتازی میکند تا عَلم عاشقی به حسین در صحنه تئاتر بر زمین نماند.
پاژ نیوز | انتخاب برههٔ خاصی از زمان برای روایت داستانی درباره کنشهای جامعه ایرانی در مقابل واقعه کربلا و تبعات آن گاهی بسیار سخت بهنظر میرسد. تاریخ پر فراز و نشیب ما چنان پیچ و تابی در خود دارد که انتخاب زمان مناسب برای روایتی با زمینه مذهبی را با چالش جدی همراه میکند.
در حوزه استحالههای ناشی از قیام حسینی بهویژه در مقابل استحالههای در بطن حادثه و ریاکشنهای ماندگاری همچون سرانجام حُر، کار از این هم سختتر خواهد شد. این استحالهها چنان با یاد و خاطره مخاطب عجین شده است که هر داستانپردازی بهخوبی میداند که مخاطب سیر استحاله قهرمان داستان را با چه شخصیتهای بزرگی مقایسه میکند.
از این جهت انتخاب برهه زمانی بهخصوص در برههٔ تاریخی که کسی تا به حال روایت ماجرای قهرمان حسینیمنش خود را در آن امتحان نکرده باشد میتواند گزینه مطلوبی باشد؛ لیکن نمایش دلبسته با جسارت بُرههای از تاریخ را انتخاب کرده که حتی در قاب تلویزیون نیز کارهای شاخصی در این حال و هوا انجام شده است. این جسارت و شهامت نویسنده در متن نیز ظهور پیدا کرده و آنچه که بر جا میماند لیخند رضایت مخاطب از تجریه ۱۰۰ دقیقهای است.
برخی پیرنگهای فرعی ماجرا در ابتدا مخاطب را آماده یک پیشداوری با نگرش یاد شده میکند؛ لیکن سرانجام برجسته شدن پیرنگ اصلی نشان میدهد که نویسنده توانسته گلیم خود را از آب بیرون بکشد. هر چند شاید بهتر میبود که پیرنگهای فرعی نیز سرانجامی پیدا میکردند و بر تاثیر صحنه نهایی میافزودند.
نمیتوان از کیفیت اجرای دکوریا خلاقیتی در طراحی لباس صحبت کرد. در نمایش دلبسته همه آنچه که اتفاق میافتد بر دوش اجرای بازیگران و عوامل انسانی پشت صحنه است و دیگر هیچ. شاید این نحوه قضاوت سختگیرانه باشد.
حتی برخی از مسئولین اظهار کنند که ما متوجه این موضوع نشدیم؛ لیکن بلاشک در زمینه طراحی لباس و اجرای دکور ظلم بزرگی بر دلبسته رفته است و آنچه اثر را از یک اجرای تئاتر آماتوری تا اثری تاثیرگذار و حرفهای تبدیل میکند خط سیر داستان و تلاش ارزشمند بازیگران است.
کیفیت دکور نهتنها کیفیت اجرا دلبسته را به یغما میبرد؛ بلکه وجود مشکلات احتمالی در تحرک پرده گراند عنصر غافلگیری در صحنهها را نیز بیخاصیت کرده و اگر گرایشی عمیقی به دنبال کردن سرنوشت شخصیت اصلی بهواسطه جذابیت قصه نبود مخاطب بارها بارها از بطن ماجرا و همراهی با اوج و فرود داستان باز میماند.
از آن سو برخی از صحنهها که میتوانست ابعاد درونی کاراکترها را برجسته و به همدلی دوچندان مخاطب کمک شایانی کند؛ بهواسطه طراحی دو طبقه و دور شدن محل کنش از مخاطب، چندان قدرتمند عمل نمیکند. اهمیت این صحنهها در این نکته نهفته است که به روایت نقطه اوج استحاله کاراکتر اصلی میپردازد و حتی یکی از کاراکترهای ماجرا برای اولین خود را در این لحظات به نمایش میگذارد.
متاسفانه نمایش دلبسته اسیر همان مفهومی میشود که سعی در تبیین آن دارد و البته گویی این صدای گبرا و جان گرفته از ذهنی کنشگر بعد از چند سال اجرا و حتی دریافت تقدیرنامهها باز هم برای برخی علی الخصوص مسئولان فرهنگ و هنر شهر ناشنیدنی است.
درحالیکه مخاطبان تلویزیون ماجرای تکرار مکرر مختارنامهها را دستمایه شوخی و مطایبه قرار دادند و رسانه ملی با وجود کنداکتور بیحس و حال و مملو از برنامههای کپی کاری از فرهنگ غرب باز هم مدعی ساخت سریالهای فاخر است، این مخاطب نمایش دلبسته است که از این همه بیاعتنایی و نادیده گرفته شدن به حیرت میافتد.
با یک هزارم بودجههای سریالها فاخر که برای توجیه هزینههای سنگین آن چارهای جز پخش مکرر دیده نشده است؛ میتوان چه بسیار تله تئاتر جذابی از نمایشهای همچون دل بسته بر صفحه جادویی تلویزیون به نمایش گذاشت تا حداقل برای ساعتی هم که شده مخاطبان رسانه ملی را از وسوسه این کانال و آن کانال کردن با ریموت تلویزیون رهایی بخشد.