به یک لوطی صالح نیازمندیم

به یک لوطی صالح نیازمندیم

در زمانی نه‌چندان دور نمایش ایرانی نه‌تنها بسیار به‌روز و بهروز در بازگویی و بیان مشکلات زندگی بود، بلکه هنرمندان گره‌گشایی‌های نیز می‌کردند که بیا و ببین!

 

پاژ نیوز | زمستان ۱۴۰۲ هنوز به میانه چله بزرگ هم نرسیده که خبر از تابستان داغ و بی‌آبی نقل مجالس است، الا در وادی هنر و فرهنگ که گویی در اینجا نیز دچار خشک‌سالی و کمبود بارش فکری در حوزه مسائل مهم  زندگی هستیم.

 

مگر جشنواره یا رقابتی برقرار شود تا شاهد حضور هنرمندان تئاتر خیابانی در پارک‌ها و میدان‌ها باشیم. گویی ما نیز باور کردیم که این هنر مدرنی است که باید در مطبخ فرهنگ ایرانی جا بیفتد. درحالی‌که اجداد ما از هزاران سال پیش به سبک و سیاق‌ها متفاوت در این هنر خبره بودند و اگر کمی‌گوش تیز کنیم، هنوز صدای سوت‌سوتک خیمه‌شب‌بازان از پستوی خاطرات به گوش می‌رسد.

 

جواد انصافی مدرس تئاتر شادی‌آور درباره نقش کلیدی و اثرگذاری شخصیت‌های نمایش ایرانی می‌گوید: حتی به‌جرات می‌توان گفت بابا‌نوئل یک کپی از شخصیت حاجی فیروز است، لباس‌ها و ماجراها و حتی هدیه آوردن او نیز چنین است. در قصه مشهور عمو نوروز و ننه سرما، ننه سرما با خانه‌تکانی، جاروکردن و آب‌پاشی خانه خود را آماده استقبال از عمو نوروز می‌کند و در اثر خستگی خوابش می‌برد. عمو نوروز که به سراغ او می‌آید متوجه می‌شود وی خواب است، دلش نمی‌آید وی را بیدار کند. عمو نوروز از خودش پذیرایی می‌کند و هدیه‌هایی که برای ننه سرما اورده را در کنار او می‌گذارد. حتی در هدیه او یک نارنج که سمبل کره زمین در فرهنگ ایرانی است به جا می‌گذارد.

طنازان ایرانی از میدان‌گاه تا بارگاه

طنازی ایرانیان حتی در روزگار سخت، برای هر که ناآشنا باشد، برای اقوام ایرانی امری بدیهی است. سیاه‌بازها، خیمه شب‌بازان و بسیاری از پرسو‌ناژهای آیین ایرانی همچون حاجی‌فیروز و مبارک از این دست هستند.

شاید گذران عمر این اقوام و قبایل در طی هزاره‌ها، در خاورمیانه پرماجرا باعث شده که آنها این‌چنین بر زخم‌های خود مرهم بگذارند تا به طلوع خورشید خوشبختی و آرامش امیدوارتر باشند. درواقع طنازی هنری برجسته‌ای برای اتحاد عقاید به خصوص درمیان اقوام گوناگون است. طنازی باعث می‌شود افراد دیکتاتور و مستبد نیز با اشتیاق خاصی پذیرایی اندیشه‌های نو و حتی مخالف آرای خود شوند. شاهد این مدعا نیز حضور طنازان برجسته‌ای در دربارهای شاهان است که به دلقک یا بهتر بگوییم طلحک مشهور هستند.

 

انصافی کمدین ایرانی درباره طلحک‌های ایرانی تصریح می‌کند: بعد از طلحک سلطان محمود غزنوی، می‌توان از شخصیت‌های بارز دیگری مانند جوحی نام برد که در مثنوی معنوی قصه‌های خوشگلی دارد که گویی اصلاً خود سیاه‌بازی است. از دیگر  شخصیت‌ها معروف این طیف کَل عنایت شاه عباس است که فضایی کاری کاملا منطبق بر تعریف شخصیت سیاه‌بازی داشته و مورد علاقه شدید شاه عباس است.

PAZH |  نیازمند نگاه ویژه‌ شهرداری به بسته تشویقی مسکن هستیم

 

البته مبارک یا طلحک‌های ایران بر خلاف دلقک اروپایی هویت ذاتی خود را حفظ کرده و در دو قالب درباری و مردمی صفحات تاریخ را به نام خود ثبت کرده‌اند. همین خصیصه مردمی بودن باعث می‌شود که نام آن‌ها حتی با نشستن غبار فراموشی گذر ایام از یادها نرود. 

مبارک و مرشد، دو میم ماندگار طنازی ایران

امروز با گذر زمان و تحمل انواع تحولات فناوری در رسانه‌‌، دیگر خبری از خیمه‌‌شب‌بازی و سیاه‌بازی و غیره به‌صورت اجرای اصیل در پارک‌ها و تفریح‌گاه‌ها نیست. البته در قاب جادویی یک گرته‌برداری از اجرای خیمه‌‌شب‌بازی با نام مجموعه خنده بازار فرصت خودنمایی داشت که با استقبال خوبی هم روبه‌رو شد.

 

مبارک و مرشد، دو میم ماندگار هنر نمایش ایرانی هنوز هم به دلربایی از ایرانیان می‌پردارند، منتهی در قالبی جدید، در قاب جادویی تلویزیون و شبکه نمایش خانوادگی در لفافه‌ای مدرنیزه شده تا‌ جایی‌که گاهی صفحات مجازی و ترندهای شبکه‌های اجتماعی را به تسخیر خود در می‌آورند. مشتی از این خروار نمایش عروسکی کلاه قرمزی است که از ۳ دهه پیش همچنان به‌واسطه بهره‌گیری از دو کاراکتر مرشد و مبارک پرفروغ و پرمخاطب است.

 

انصافی نیز درباره تاثیرپذیری شخصیت کلاه قرمزی و آقای مجری از نمایش خیابانی ایرانی تصریح می‌کند: خوشبختانه آقای طهماسب آشنایی خوبی با سیاه‌بازی و نمایش‌های عروسکی دارند. به‌جرأت می‌توان گفت بسیاری از برش‌های سیاه‌بازی را در کارهای خود استفاده کردند. به‌عنوان، مثال شخصیت «عزیزم ببخشید» که وقتی از او خواسته می‌شد کاری را انجام دهد با پرسش‌های مداوم، حتی آوردن یک لیوان آب را به یک چالش جدی تبدیل می‌کند که مشخصا همین شگرد را در سیاه‌بازی داریم. به‌عنوان مثال، وقتی به «عزیزم ببخشید» گفته می‌شود: «بابا، یک لیوان آب بیار؟» می‌پرسد: «چَشم، آب سرد بیارم یا آب ولرم؟» در مقابل در سیاه‌بازی نیز وقتی از سیاه خواسته می‌شود یک چایی بیاورد، می‌پرسد: «چایی کمرنگ باشد یا پررنگ؟» اوستا: «کم رنگ دیگه، پررنگ واسه قلب مهمونون خوب نیست.» سیاه می‌پرسد: «با نبات بیاورم یا پولکی؟» و همین‌جور تا آخر این گفت‌وگو ادامه دارد. طهماسب به‌خوبی ازاین شگردها بهره گرفته و درواقع وی همان نقش مرشد را برعهده گرفته است.

ساندویچ نقد با چاشنی لبخند

در این میان باید به نقش‌آفرینی خاص مرشد با سوت‌سوتک نیز اشاره کرد که چون صدایی است که از سینه سوخته برمی‌آید، لاجرم چون آوایی دلنشین بر جان می‌نشنید. انصافی تصریح می‌کند: نیاز به مرشد در خیمه شب‌بازی وجود دارد چون دیالوگ‌هایی که با صفیر یا سوت‌سوتک بیان می‌شود، در برخی موارد برای برخی از مردم واضح نیست و در اکثر موارد به‌خاطر نحوه ادای مبارک نیاز به اصلاح دارد. از این رو مرشد به‌نوعی عمل دوبله را انجام می‌دهد تا گفته کاراکترها را روشن کند. درعین‌حال ما همین وارونگی در دیالوگ‌ها را بین سیاه و ارباب داریم. به‌عنوان مثال، ارباب به سیاه می‌گوید: «برو پیش آمیرز صفدر» سیاه می‌گوید: «کی؟ آمیرز کفتر» ارباب: «نه آمیرز صفدر» سیاه: «آمیرز شبدر…» و مواردی از این دست که اصلاحات گفتاری در نمایش را ارباب به جای مرشد انجام می‌دهد.

PAZH |  حماسه دو شهید از زمین خاکی تا خاک صحنه

 

درواقع سوت‌سوتک فرصتی برای بیان ناگفته‌ها و کنایه‌ها مردم بود تا بعد از طریق اصلاح عبارت این گریز به نقد روزگار در ذهن مخاطب با لبخند ملیحی از سمت او نمره قبولی بگیرد. 

 

طنازی این فرصت را به هنرمند می‌دهد تا به بیانی دیگر بتواند مفاهیم عمیق را در سخت‌ترین میدان‌ها به مخاطب خود برساند. از آن سو این ظرافت‌های بیانی چنان گیرا است که مخاطب سرسخت نیز نیش آن را با جان و دل پذبرا می‌شود. انصافی خاطرنشان می‌کند: مثلا کریم شیره‌ای (دلقک دربار ناصری) محاوراتی با ناصرالدین شاه دارد که هنوز هم باور آنها سخت است. 

 

از قضا ناصرالدین شاه همان قجری با حکم پادشاهی مطلقه است که به ظل‌السلطان معروف و دستش به خون امیر‌کبیر رنگین است. انصافی بیان می‌کند: روزی شاه از درباریان می‌پرسد: «عذر بدتر از گناه چیست؟» هر کسی پاسخی می‌دهد و شاه می‌بیند که کریم ساکت است. از او می‌خواهد او نیز نظرش را بگوید و کریم بیان می‌کند که بعدا نظرش را می‌گوید. چند روز بعد ناصرالدین شاه در حال گردش در کاخ است که کریم خود را به او می‌رساند و انگشتی به او می‌رساند. ناصرالدین شاه با غصب به او می‌گوید: «پدر سوخته به من هم؟» کریم جواب می‌دهد: «قربان خیلی معذرت می‌خوام، فکر کردم ملکه است!» شاه فریاد می‌زند: «عه!… جلاد!…» کریم سریع می‌گوید: «قربان! این عذر بدتر از گناه است». ناصرالدین شاه که تازه متوجه موضوع‌ شده قهقهه می‌زند و کیف نیز می‌کند.

 

با این همه چرا با این ظرفیت بزرگ و فراگیر نه‌تنها دیگر شاهد طنازی این پرسوناژها
در کوی و بزرن نیستیم، بلکه ورود آنها برای بازگویی مشکلات روزمره به یک رویا تبدیل شده است.   

آنچه زر می شود از پرتوِ آن قلبِ سیاه

گاهی شخصیت طنازان با لودگی یکی پنداشته می‌شود که باید گفت تفاوت میان این دو از زمین تا آسمان است. برخلاف تصور، برای طنازی و تبدیل شدن به صدای راستی و درستی، صدای مردم  حقیقتا باید خاک صحنه خورد و از دره‌های خودخواهی و گردنه‌های مهلک خودشیفتگی گذر کرد. چراکه هوش ذاتی مخاطب ایرانی بوی تزویر و ریا را به‌خوبی تشخیص خواهد داد و این لودگان را به زباله‌دان تاریخ راهنمایی می‌کند. نمونه بارز این استحاله شگفت‌انگیز را می‌توان با عبور از گذر لوطی صالح در برزنی در پایتخت به یاد آورد. 

PAZH |  هاله‌های مرموز صخره‌های مریخ نشانه‌ای از حیات باستانی

 

انصافی کارگردان طنزپرداز تصریح می‌کند: یکی از برجسته‌ترین این شخصیت‌ها، لوطی صالح شیرازی است که در دوران کریم خان زند و آقا محمدخان قاجار ظهور پیدا می‌کند. لوطی صالح سیاه‌بازی است که به درجه از عرفان رسیده و گذر لوطی صالح در تهران به نام او است. برخی فکر می‌کنند او یک پهلوان است، ولی او همان مطرب شیرازی است. حال اگر می‌پرسید مگر مطرب عارف می‌شود من داستانی از او نقل می‌کنم تا خودتان قضاوت کنید.

لوطی صالح و دعای باران

این پژوهشگر تاریخ نمایش ایرانی بیان می‌کند: در آن دوران در تهران خشک‌سالی می‌شود و مردم به سختی و قحطی دچار می‌شوند. لوطی صالح از همان گذر که تقریباً در انتهای بازار تهران است عبور می‌کند و با صدای بلند می‌گوید: «کسی نیست به من یک کاسه آب بدهد که دارم از تشنگی می‌میرم». فردی کاسه‌ای آب برای خوردن او می‌آورد و همانجا لوطی را می‌شناسد. از این جهت با کنایه به او می‌گوید: «ای مطرب، ای گناهکار حداقل تو دعا کن تا باران ببارد. هر کس که دعا کرده به نتیجه نرسیده». لوطی نیز قبول می‌کند و در همین لحظه با خداوند عهد می‌کند که به شاه عبدالعظیم برود و آنقدر بست بنشیند تا خداوند باران را برای شهر بفرستد. از همانجا صورت خود را سیاه می‌کند. تنبک خود را در دست می‌گیرد و به سمت شاه عبدالعظیم حرکت می‌کند و این بار با صدای بلند و مکرر می‌خواند؛ «یارب تو بده باران، از بهر گنه‌کاران». مردم از دیدن این صحنه خنده‌شان می‌گیرد و تصور می‌کنند او دیوانه شده است. در این مسیر وقتی لوطی آوازه خوان به نقطه‌ای می‌رسد که امروزه حدوداً نزدیک کارخانه سیمان شهر ری است و در آن‌ زمان مسجد کوچک و آب‌انباری در آن مکان وجود داشته، باران شدیدی شروع می‌شود.

 

منتشر شده در روزنامه سازندگی

 

 

 

 

[widget id='text-14'] [widget id='custom_html-20'] [widget id='dpt_display_post_types-12'] [widget id='text-23'] [widget id='media_gallery-9']